به نام "او"
قصه همین است، گاهی از هیچ شروع میشود.
از جست و جویی بی پایان!
از زمانی که همیشه کم است و زیاد میآید. وقتی که دلتنگ میشوی!
به پایان که میرسی، میبارند برگهای خاطرات بر سر لحظهها.
خراب میشوی از همان آغاز!
به پایان میرسی وقتی اولین نگاه، اولین آغوش، اولین بوسه را به خاطر میآوری!
گاهی از همین هیچ شروع میشود و لحظههایی که کدر میشوند.
میخندی و عشق هست.
میبینی و عشق هست.
تصور میکنی و عشق هست.
به یک باره میرود . خراب میشود.
همه چیز "درد" میشود و عشق همچنان هست.
تا زیبا شود جنبه های نادیده زندهگی!
پر که نمیشوند ولی شاید با عشق بشود جای دیگری رفت.
کمی نفس کشید.
کمی زمان را فهمید.
کمی عاشق شد.
کمی مرد.
"مسافر"
درباره این سایت